رضایم آنکه سرم را زتن جدا بکنی
به شرط آنکه به زینب دگر جفا نکنی
به آفتاب تو بگذار نعش اطهر من
ولی ز آفتاب تو بر دار نعش اکبر من
به پای چکمه ستمگر نشین به سینه ی من
ولی تپانچه مزن بر رخ سکینه ی من
ولی همه می دانیم که شمر لعنتی چه ها کرد!
لعن علی عدوک یا حسین!
