به یاد موعود

  • خانه 
  • ورود 
  • تماس  

تكيه گا ه اسمان

07 آذر 1390 توسط سلیمی




 قرار بود ديروز در شهرمان نمايش آييني باعنوان با كاروان

 خورشيداز طرف هيئت محبان  فاطمه الزهرا(س) برگزار بشه

ومن خيلي مشتاق بودم تاببينم بچه ها كه از ماه رمضون تمرين مي

كردن چه كار مي كنن. به همين خاطر سريع اماده شدم و رفتم سمت شهر، 

شهر جلوه ي خاصي پيدا كرده بود.همه جاسياه پوش شده بود ، پارچه هاي مشكي

باانواع نقش 
ها ونوشته ها،هركدوم به نوعي آدما منقلب مي كرداما يكيشون بيشتر ازبقيه رومن 

تاثيرگذاشت  اون پاچه ي مشكي بود كه روش نوشته بود :

 آسمان تكيه به دستان تو دارد عباس

                                     مرغ دل لانه درايوان تودارد عباس

اشك توچشام هاله بسته بود نمي دونم چطور ولي خودما

جلوي باشگاه شهيدرضاحيدري ديدم آخه قراربود نمايش اونجا

برگزار بشه . رفتم ويه نيم ساعتي منتظربودم تا نمايش شروع

بشه تو  اين نيم ساعت فقط چشماما دوخته بودم به عكس

شهداي شهرمون كه هركدوم حرفي براي گفتن داشتن بين اين

 همه عكس شهيد ،يه شهيد هي بهم مي گفت:ديدي

 خداامسال هم خدابهت توفيق دادتامحدم زنده باشي اماتوچي” ؟

 توازپارسال تا حالا چقدر خودت را ساختي ؟چقد به قولايي

كه دادي عمل  كردي اون مي گفت ومن احساس شرمندگي 

مي كردم  اونقد شرمنده بودم كه ديگه روم نمي شد نگاش كنم

بالآخره  نمايش شروع شد. قبلش مجري اومدوحدود بيست تا

منبع كه برانمايش ازش استفاده كرده بودن نام برد. منبع كه برانمايش ازش استفاده كرده بودن نام برد. وبا صلواتي

نمايش شروع شد ازشهادت امام حسين (ع)در قتلگاه شروع شدوبه شهادت حضرت رقيه (س) خاتمه پيدا كرد

اما اونقدر جانسوز بود كه اشك همه حتي بچه هاي كوچيكا در اورد  اشك از چشما جاري شده بود وصورتا راخيس

كرده بودهمه جاي نمايش جانگداز بود از اتش زدن خيمه ها گرفته تا اسيري اسرا بذاريد يه قسمتايي از درد ودل

حضرت رقيه را كه مثل تيري به قلب ادم ميخورد وخون از ش جاري ميشد براتون بگم  حضرت رقيه كه يه

دختركوچولو نقششا بازي مي كرد با زبان بچه گانه  در حاليكه سرباباشا بغل كرده بود مي گفت :باباجان چه كسي

مرا در كودكي يتيم كرد؟!!باباجان چه كسي صورت شمارابه خونت رنگين كرد ؟!!باباجان چه كسي رگ هاي

گردنت رابريد ؟!!باباجان بعداز تو چه كسي دختر يتيمت را بزرگ كنه ؟!!باباجان چه كسي ياورزنان اسير خواهد

بود ؟!!باباجان كاش من فداي تو ميشدم !باباجان ،كاش مراباخود مي بردي !! ايناراگفت وجان به جان افرين تسليم

كرد .مي خوام بگم بي بي اگه اونشب به اشكت خنديدن و با دست نشونت دادن عوضش ما حتي بچه كوچيكامون

دوست داركم وبرات گريه مي كنيم .خانم بااين كه حقيروناقابليم  ولي منتظر شفاعت شما هستيم .بي بي بادستاي

كوچيكت دست مارا بگير………..

   

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: پشتیبانی 2 کوثر بلاگ [عضو] 
  • ختم قرآن کریم در ماه مبارک رمضان
  • آتش بس
  • کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

سلام . اگر مطالبی از دستنوشته های خودتان هست در وبلاگ سوگواره حدیث عشق وارد کنید تا در بخش مسابقه آن شرکت داده شوید. موفق باشید

1390/10/07 @ 11:54


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

به یاد موعود

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کدساعت

کد فال انبیاء


فال انبیاء

کد حدیث تصادفی

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس