به یاد موعود

  • خانه 
  • ورود 
  • تماس  

قصه ي غصه (كوچه س كوچه هاي غربت)6

13 اردیبهشت 1391 توسط سلیمی

تمامی این حالات و تفکّرات، دل زهرا(س) را به اقیانوسی از اشک و خون تبدیل کرد. دلش می‌جوشید و

 

دیدگانش می‌خروشیدند. دل، شرح غم را بر صفحه خود ترسیم می‌کرد و دیده، در زلال قطره‌های شفّاف،

 

تصویر را در خود منعکس می‌نمود. خنجر درد، سینه را پر خون می‌کرد و چشم‌ها، خونابه‌های دل را بیرون

 

می‌ریختند.

 

… و رفته رفته اشک هم‌دم و مونس زهرا(س) شد. نه صبح می‌شناخت، نه شب. تنها می‌گریید و چون

 

شمعی، آب می‌شد. دامنش همواره لبریز از اشک بود و هر جا می‌نشست، زمین تشنه را سیراب می‌کرد.

 

دیگر خواب نیز با زهرا(س) سر آشتی نداشت. شب‌ها که به سوی بستر می‌رفت، اشک، خواب را از

 

چشمان او جارو می‌کرد. به عبادت که می‌ایستاد، شانه‌هایش لختی آرام و قرار نداشتند. دیگر زهرا(س) دنیا

 

را تار می‌دید. همه چیز را شکسته می‌پنداشت. تمامی زمین و آسمان می‌لرزند و لحظه‌ای دیگر، بر سر او

 

فرود می‌آیند. ناله‌های محزون او نیز چاشنی گریه‌های او بود. ناله‌اش به جان آتش می‌زد و دل سنگ را

 

خاکستر می‌کرد.

 

 


آنچنان ناله‌ها و گریه‌های فاطمه(س) جانسوز بود که آنانی که خود، این همه ظلم، بر او روا داشته بودند،

 

نیز آشفته و پریشان شدند. گریه‌های فاطمه(س) چون پتکی بود که بر دیواره وجدان‌های خفته آنها فرود

 

می‌آمد.
رفته رفته خبر گریه‌های شبانه‌روزی فاطمه(س) در تمامی شهر پیچید و ناله‌های او، دردها و غصّه‌های او را

 

 در هم می‌پیچید و بر فضای مدینه می‌پاشید. مردم که می‌دیدند، گریه‌های فاطمه(س) یادآور، ظلم‌هایی

 

است که بر او روا داشته‌اند، گروهی از پیرمردان مدینه را نزد علی(ع) فرستادند. آنان به نزد علی(ع) آمدند و

 

 گفتند:

 

   ای ابالحسن! فاطمه شب و روز گریه می‌کند و این امر، آسایش ما را ربوده است. شب‌ها نمی‌توانیم،

 

استراحت کنیم و روزها هم، دست و دلمان به کار نمی‌رود. به فاطمه(س) بگویید، یا شب گریه کند و روز

 

آرام گیرد یا روز گریه کند و شب، آرام گیرد!

 


امّا علی(ع) چگونه می‌توانست این پیام را به فاطمه(س) برساند. او که تمامی جنبه‌های زندگی‌اش را رنگ

 

سیاه محرومیّت پوشانیده بود، به جز اشک و آه، چیز دیگری نداشت. می‌دانست که اگر فاطمه(س) گریه

 

نکند، لحظه‌ای دیگر دوام نخواهد آورد. با این حال برای آنکه پیام را منتقل کرده باشد، با مهربانی به فاطمه

 

(س) فرمود: «فاطمه جان! پیرمردان مدینه تقاضا کردند که از تو بخواهم، در فراق و دوری پدر بزرگوارت، یا

 

شب گریه کنی، یا روز.»

 


فاطمه(س) در حالی که اشک مجالش نمی‌داد، به زحمت فرمود: «ای اباالحسن! زندگی من در این دنیا

 

کوتاه است و چندی بیشتر در میان این مردم، نخواهم ماند؛ امّا به خدا سوگند نه شب آرام می‌گیرم و نه روز

 

 تا آنکه به پدرم، رسول خدا بپیوندم!»

 


علی(ع) دریافت که نمی‌توان در برابر اشک‌های فاطمه(س) سدّی افراشت. بار مصیبت و غم جدایی پیامبر

 

(ص) آن‌چنان بر قلب فاطمه(س) فشار آورده بود که عنان اشک از دست خود او نیز رها شده بود و در

 

حقیقت، این لخته‌های جگر فاطمه(س) بود که از چشمان غم‌بارش، بیرون می‌ریخت. از این رو، علی(ع) در

 

بیرون مدینه در کنار قبرهای بقیع، سرپناهی برپا کرد تا برای همیشه قبله‌گاه عاشقان فاطمه(س) باشد.

 

                                                        ادامه دارد…

 

 

 

 

 

 

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

به یاد موعود

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کدساعت

کد فال انبیاء


فال انبیاء

کد حدیث تصادفی

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس