دستان بسته مظهر غربت علی علیه السلام
این روزها به هر جانگاه می کنی رنگ ماتم و عزا و مصیبت گرفته است
اگر خوب تو جه کنیم در ودیوار نه فقط در و دیوار بلکه همه چیز عزادار زهرا سلام الله علیها ست
حتی آسمان هم برای زهرا گریه می کند ،همه ی تکایا مساجد وحسینیه ها هم رنگ و بوی ماتم گرفته اند. آخر تنها
بهانه ی خلقت از دنیا رفته است .آخر مادرمان ،مادر پهلو شکسته ،مادری که نمونه کامل انسانیت بوده و هست؛ به
شهادت رسیده است .
شب شهادت تصمیم گرفتم برای عرض تسلیت و همراهی بابی بی زینب، به هیئت یازینب شهرمان بروم ؛ شبی که
حتی آسمان هم برای بانوی خوبی ها گریه می کرد واشک می ریخت و چشمان نگرانش لبریز از باران بود …
مداح چیزی گفت :که هنوز هم بعداز چند روز تصور صحبت هایش برایم درد آور است .
کند .
او می گفت :اگر از مولا علی علیه السلام بپرسیم کجابرایت سخت گذشت ؛مطمئن باشیداز چند دست صحبت می
او می گوید آنجا برایم سخت بود که دست هایم بسته بود و فاطمه علیهالسلام را می زدند .
آنجا برایم سخت بود که وقتی جسم مطهر فاطمه سلام الله علیها را غسل می کردم دستانم به بازوی ورم کرده
وپهلوی شکسته ی زهرا سلام الله علیها خورد.
انجابرایم سخت بود که بعد از غسل دیدم بندهای کفن زهرا باز شد ودستان مبارکش برای تسلی دل حسنین وبرای
اینکه حتی در آخرین لحظات حضور جسمش در روی زمین خاکی حسنین را نا امید نکند ؛بیرون آمد وآنهارا بغل کرد
؛آنقدر آن صحنه سخت بود که حتی آسمانیان نیز قدرت تحملش را نداشتند
سخت تر از این ها
آنجابرایم سخت بود که هنگام دفن زهراسلام الله علیها دو دست پیامبر برای یاری من از قبر بیرون آمدتا زهرای
عزیزش را
در آ؛غوش بگیرد آنقدر سخت بود که حس کردم آسمان بر سرم خراب می شود اگر پیامبر می پرسید:علی آیااین همان
ریحانه ی قلب من است که نه سال پیش به تو سپردمش چه می گفتم
چیزی نداشتم جزشرمندگی
چیزی نگفتم جز اینکه زهراجان به پدرت رسو ل الله بگو که با ما چه کردند…