بای ذنب قتلت
خانم جان! مگر تو ریحانه ی پیامبر نبودی! مگر ام ابیها نبودی !مگر همسر امام و فرزند رسول نبودی!
مگر تو نبودی که پدرت خطاب به تو گفت:فداها ابو ها پس چه شد چرا با تو چنین کردند؟
مگر چه آزاری به آنها رسانده بودی؟مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله ی وسلم نفرموده بود:
فاطمه ی پاره ی تن من است هرکس او را خشنود کندمرا خشنود ساخته وهر که او را بیازارد مرا آزرده است.
پس چه شد چرا گوش آنها کر شده بود؟چرا چشمهایشان خوبی هایت را نمی دید1؟
آخر چه شد که راضی شدند محسنت را میان در ودیوار با ضرب مسمار بکشند؟
آخر چه شد که راضی شدند مقابل چشمان مبارک حسن میوه ی دلت تو را سیلی بزنند؟
آخر چه شد که راضی شدند درخانه ات را که پل عبور ملائک بودرا به آتش بکشند؟
آخر چه طورراضی شدند با دستهای سنگینشان سیلی بزنندبر صورتی که بوسه گاه پیامبر بود؟
آخر چه طور راضی شدند اشک چشمان معصوم حسنین و زینبین را ببینندوهیچ…؟
آخر چه شد که صدای فریادوامحمدا وا ابتا ی تورا شنیدنداما…؟
آخر نامردها چرا وقتی می زدند میان کوچه ها زدند؟
چرا وقتی در خانه ات را به آتش کشاندند…علی علیه السلام را چرا به سوی خانه ی خدا می کشاندند؟
بی بی می دانم خیلی دوست داشتی مانع بسته شدن دستان علی علیه السلام شوی
اما…
آخر به چه جرمی تورا کشتند وشیعه را داغدار کردند؟……
بای ذنب قتلت…….؟؟؟؟؟؟