سلام برطفل شش ماهه
22 آذر 1391 توسط سلیمی
رو دستم آروم آروم تكونش مي دم بمونه
بچه ام عطش هلاكت آب بهش بدن ثوابه
از طفل من كسي به حرم تشنه تر نبود
مادر نظير من به جهان خون جگر نبود
خورشيد از غمش مي سوزه
گل شبنمش مي سوزه
صورتش اونقده داغه
اشك نم نمش مي سوزه
علي لاي لاي علي لاي لاي
نه گمونم كه بتونه شيرخوارم زنده بمونه
بس كه چنگ زده به سينم نك دستاش پر خونه
رفته از كس ديگه چاره اي خدا باران بباره
از ترك هاي لب او جيگرم شد پاره پاره
آرزوم بود كه ببينم ميري رو پاي خودت راه
غنچه ناز قشنگم تازه رفتي توي شش ماه
كودكي كه شش ماه داره تازه دندون در مياره
اما حيف حرمله داغ تو رو بر دلم مي زاره